دوغزل بی نظیر
بزم عشق و قاب دیده
و دوشعر آزاد
و دو شعر نو
(کامران)
شعر زیبا و دلنشین
غزل
بزم عشق
دربزم عشق هر چه که تقریر می شود
در خنده های سبز تو تفسیر می شود
هرجا که عاشقی است کند جان نثاردوست
در کارگاه عشق چه تحریر می شود
از من مجو سلامت و بهبودی ای طبیب
دردی است در دلم که نفس گیرمی شود
بغض دلم گرفته و بارانیم کنون
کم کم ز دیده اشک سرازیر می شود
مُردم در آرزوی وصال و ندیدمت
ای نازنین بیا که دلم پیر می شود
زخمی که مانده در دلم ا ز تیغ خصم دون
با آفتاب حُسن تو تطهیر می شود
مجنون روی توست دل غم پرست من
زندانی بلاست چه تدبیر می شود
گفتی به غل زلف به بندم دل ترا
دیوانه را چه باک که زنجیرمی شود
زنجیرها به پای دلم بسته روزگار
خورده است باده غم و تعزیر می شود
کامران آتشی شده بر پا ز شعر تو
این شعله رفته رفته فرا گير مي شود
استاد رحیم دیندار:(کامران)
قاب دیده
دل بی حضور سبز تو بیمار و خسته بود
میخانه وصال تو ای دوست بسته بود
اندر شب فراق تو در کوچه های درد
فریاد من سکوت فلک را شکسته بود
نی اختری پدید و نه مهتاب جلوه کرد
گویی که آسمان به تماشا نشسته بود
ماییم و گریه های غریبانه در فراق
عشقت به قاب دیده چنین نقش بسته بود
باز آ که در فراق تو شیدای روی تو
دل از همه بریده ز آفاق رسته بود
اندر حضور سبز تو معنا شود غزل
شعرم تراوش قلم قلب خسته بود
کامران در خور تو نکر ده است خدمتی
یارب به بارگاه تو زان سرشکسته بود
دو قطعه شعر آزاد
ای بلای قلب من اولین نگاه
تومرا خلوت نشین
سرای عشق کرد
اولین نگاه تو
مرااز شهر
و دیار م آواره کرد........
اگر زمانه بخواهد
یک لحظه ترا
از من جدا سازد
فریاد عرش آسای من
دیوار صونی آسمان جهان عشق را
می شکند
وخواب از چشم حسودان
بدکیش می ربایم
.من هرگز از سعایت بد کیشان
یک لحظه هم از توجدا
نمی گردم
وغشق ترا در سینمای
جهان عشق
ثبت و به نمایش در می آورم
نا بدانی
که عاشق راآرام وقرار
و خوفی
از بدکیشان نیست
دو شعر نو
ستاره آی ستاره
وای ستاره
در این منظومه شمسی
ندارد نه ندارد نه ندارد
دل شوریده من یک ستاره
ستاره آی ستاره
وای ستاره
خوشا بر حال و احوال
قشنگت
که هرگز درد و غم راهی ندارد
ندارد نه ندارد
نه رنج عاشقی کردی تحمل
نه مانند من و دل
خسته و زار
ز جور بیوفایان ناله کردی
نه بار عشق را بر دوش
داری
ستاره نیست یار با وفایی
بیا با تو
گویم درد خودرا
ستاره عشق درد است وملامت
ستاره آتشی در سینه دارم
که هرگز دلبرم زین آتش عشق
درون قلبم آگاهی ندارد
ندارد نه ندارد
ستاره آی ستاره
وای ستاره
نمی داندمن دلخسته بی او
ستاره می شمارم تا سپیده
دلم خون است در
این عالم خاک
نمنئه بویی از عشق و
وفا هم
ستاره آی ستاره
وای ستاره
باتو
بودن
پیش دونان خم نگردد عاشق شوریده دیوانه سر
دل زبهر دیدنت ای آتش جان و دلم
سر مپیچ ا ز صحبت غمهای ما
با تو ما را بیش ازین ها گفتکوست
مثل یک آیینه قلب عاشقت صاف است
تا نهال عشق را از بیخ از و بن بر کنند
نظرات شما عزیزان:
سایت بسیار خوب
و شادان
و آموزنده ای
دارید
:مدیریت MAHVASH همه جا
سلام اکبر
جون خیلی
از شما
متشکریم
همیشه
موفق باشید

سلام بر شما مدیریت محترم
سایت وزین مهوش همه جا
الحق باید بگم که چه غزل زیبا
و با احساسی است انگار واقعا
بهارشده از استاد کامران
متشکرم
: مدیریت MAHVASH همه جا
سلام فریبا جان از
پیام زیبایتان
خیلی متشکریم
موفق باشید
-

سلام الحق باید گفت اشعار
استاد دیندار متخلص به( کامران )
به قدری استادانه و دلنشین سروده
شده اند چه در غزل و چه در شعر آزاد و نو
زیبای و استحکام شعر های زیبایش
را بی نظیر و غیر قابل وصفند وافعیت
صریح و آشکاری است که بقول معروف
(آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری)
: مدیریت MAHVASH همه جا
سلام جناب دکنر علیدوست
الحق شما هم آنچه در مقام
والای استاد کامران گفتنی
بود خیلی صریح بیان کرده اید
و یه روی چشم نامه شخصی
شما را در اسرع وقت به
محضراستاد دیندر( کامران )
می رسانیم
از حضور گرمتان
مننون و سپاسگزاریم
-
برچسبها: استاد رحیم دیندار(کامران) شاعر نویسنده محقق پژوهشگر و دانشمند معاصر ایران و جهان