اثر: استاد دیندار(کامران)
اسیر آتش و بیداد
سرای دیده ام امشب ز دوست خالی بود
نیامدی که ببینی مرا چه حالی بود
دلم به گلشن پژمرده مانُد از غم دوست
اسیر آتش و بیداد خشک سالی بود
به جز سرای دل ما مرو به بزم دگر
که پارسال تو را مأمن این حوالی بود
تو بودی و من و این قالی سراچه غم
که گفتگوی من و تو به روی قالی بود
چنان ز عشق تو شوریده سر شدیم و خراب
که هر که دید مرا گفت لااُبالی بود
به سنگ هجر تو به شکست شیشه دل ما
چه جای شکوه دل از کوزه سفالی بود
نگاه خسته و فریاد زرد و ناله سرد
مرا سه هدیه ز تو نازنین غزالی بود
غم فراق تو را نازم ای نگار عزیز
که میهمان دلم در شب هلالی بود
به نام خالق آزادی و عدالت و حق
همین غز ل ز تو کامران خوش نوالی بود