دو شعر نو...
و تک بیت دو بیتی و
چند قطعه شعر از:
استاد رحیم دیندار (کامران )
ستاره آی ستاره
جوکهای خیلی بامزه
اگه گفتی اون چیه که اولش منم بعدش تویی ،آخرشم یه زبونه...؟؟؟
یکم فکر کن... یکم دیگه.............. "گل گاو زبون"
برچسبها: وب سایت سراسرعلمی ادبی دینی مطالب فرهنگی طبی و گیاهی ونوشته های با مزه و بسیار خندار طنزپیامک های جدید طنز اخیار ایران و جهان اخبار بروز ورزشی ایران و جهان و وآثار زیبا وبی نظیر
زيبا ترين قلب
روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد زیباتری .
جمعي زيادی جمع شدندوبه قلب او نگریستند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ
خدشهاي بر آن وارد نشده بود مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف
ازقلب خود پرداخت .و همه تصديق كردند كه قلب او به راستي زيباترين قلبي است
كه تاكنون ديدهاند.
ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست .
مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام مي تپيد
اما پر از زخم بود.
قسمتهايي از قلب او برداشته شده و تكههايي جايگزين آن شده بود و آنها به
راستي جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين گوشههايي دندانه
دندانه درآن ديده ميشد.
در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكهاي آن را پرنكرده بود،
مردم كه به قلب پير مرد خيره شده بودند با خود ميگفتند كه چطور او ادعا ميكند
كه زيباترين قلب را دارد؟
مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي ميكني؛ قلب خود را با قلب
من مقايسه كن ؛ قلب تو فقط مشتي زخم و بريدگي و خراش است .
پير مرد گفت : درست است ، قلب تو سالم به نظر ميرسد اما من هرگز قلب خود را
با قلب تو عوض نميكنم.
هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او
دادهام، من بخشي از قلبم را جدا كردهام و به او بخشيدهام.
گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكهي
بخشيده
شده قرار دادهام؛ اما چون اين دو عين هم نبودهاند گوشههايي دندانه،
دندانه در
قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه يادآور عشق ميان
دو انسان هستند.
بعضي وقتها بخشي از قلبم را به كساني بخشيدهام
اما آنها چيزي از قلبشان را به
من ندادهاند، اينها همين شيارهاي عميق هستند ، گرچه دردآور هستند
اما يادآور
عشقي هستند كه داشتهام، اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند
و اين شيارهاي
عميق را با قطعهاي كه من در انتظارش بودهام پركنند.
پس حالا ميبيني كه زيبايي واقعي چيست ؟
مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد، در حالي كه اشك از گونههايش سرازير ميشد
به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعهاي بيرون آورد و با دستهاي
لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت
و در گوشهاي از قلبش جاي داد و
بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت .
مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود،
اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق از قلب پير مرد
به قلب او نفوذ كرده بود .
کلبه رنج
اثر: استاد کامران دیندار
ناله و فریادم از گنبد خضرا گذشت
بیتو به من شام غم چون شب یلدا گذشت
انور
میخانه
عشق
اثر: استاد دیندار(کامران)
بی خبر داد مزن بر در میخانه عشق
قدحی در کش و می نوش زمیخانه عشق
تا تو را در نظر آید همه احوال وجود
همه جا نور خدا بین ز کاشانه عشق
چون شدی مست ز خامی بدر آئی آندم
همچو منصور شوی کشته و دیوانه عشق
هفت شهری است در این عشق اگر طی کنی
روزی آخر به شوی مرشد و فرزانه عشق
جامۀ دلـق مرّقع ز تنت دور نما
تا ببینی به یقین جلوه جانانه عشق
پاک کن جان و تنت را ز هواهای هوس
تا که سوزی به ره یار چو پروانه عشق
گفت کامران چه نیکو ومنت گویم باز
بی خبر داد مزن بر در میخانه عشق
گریه های غریبانه
استاد دیندار(کامران)
دل بی حضور سبز تو بیمار و خسته بود
میخانه وصال تو ای دوست بسته بود
اندر شب فراق تو در کوچه های درد
فریاد من سکوت فلک را شکسته بود
نی اختری پدید و نه مهتاب جلوه کرد
گویی که آسمان به تماشا نشسته بود
ماییم و گریه های غریبانه در فراق
عشقت به قاب دیده چنین نقش بسته بود
باز آ که در فراق تو شیدای روی تو
دل از همه بریده ز آفاق رسته بود
اندر حضور سبز تو معنا شود غزل
شعرم تراوش قلم قلب خسته بود
کامران در خور تو نکر ده است خدمتی
یارب به بارگاه تو زان سر شکسته بود
دل صد چاک
اثر : استاد کامران
ناله هایم اثری در دل افلاک نکرد
کیست زین قصه پردرد بسر خاک نکرد
رفت بی ما به گلستان و نکرد از ما یاد
نگهش با دگران بو د که لولاک نکرد
عارش آمد که شود همدم شوریده سران
شادمان بود که یاد از دل صد چاک نکرد
بیخودم کرد و ندانم که ره خانه کجاست
آنچه او کرد به من دخترک تاک نکرد
چشم دریایی او دیده پر خسته ما
خانه درد مرا هیچ طربناک نکرد
دوستان قصه خود را به که اظهار کنم
گوهری بود که یاد از خس و خاشاک نکرد
گریه بر حال من زار کند ابر بهار
نه شگفت اینهمه را خصم گر ادراک نکرد
هر دم از دیده کامران چکد اشک فراق
چون تو کس قلب مرا اینهمه غمناک نکرد
بزم عشق
استادرحیم دیندار(کامران)
در بزم عشق هر چه که تقریر می شود
درخنده های سبز تو تفسیر می شود
هرجا که عاشقی است کند جان نثاردوست
در کارگاه عشق چه تحریر می شود
شقایق ها فدای تار مادر
اثر: استاد دیندارکامران
سرود قدسیان گفتار مادر
تجلی گاه حق رخسار مادر
ز لبخندش به خندد باغ شعرم
غذای روح من گفتار مادر
ازین خوشتر و ز این بهتر چه گویم
شقایق ها فدای تار مادر
در عالم آتش عشقش فروزان
دو صد سنبل فدای نار مادر
نهد جنّات را حق زیر پایش
طریق حق بؤد کردار مادر
چکد عطر وفا از شاخسارش
صفای جان و دل گلزار مادر
گر او خندد به خندد آسمانها
ملائک عاشق دیدار مادر
به عالم آرزو جز این ندارم
که تا یک دم شوم غمخوار مادر
به مدحش صد زبان خواهم که گویم
مگر یک شمّه از اسرار مادر
غزال طبع شعرم شد خرامان
به باغ عشق از انوار مادر
خموشی را گزین مرغ غزل ساز
نگنجد در غزل ایثار مادر
زبانم الکن ای کامران گردید
ز مدح شوکت بسیار مادر
بسمه تعالی
داستان واقعی کودکی یتیم در تهران که با پیرمردی
کهنسال و دانا درد دل می کرد این مناظره
که تراژدی غم و اندوه می باشدکه:
استاد دیندار (کامران)
آن را در قالب مثنوی
چنان جذاب و سوزناک سروده کودک یتیم و پیر مرد
خیلی شگفت زده شدند تا اینجا هر کسی این مثنوی
را خوانده گریه کرده است
سهم من از خوان فلک
شعر طوفانی
استاد رحیم دیندار متخلص به کامران
قصه ام طولانی است،شعرمن طوفانی است
عاشق بی باکم، عشق من عرفانی است
چتر در دست بگیر ، سوی من گر آیی