من که مجنون غزالم
پس غزل
خواهم سرود
من که مجنون غزالم پس غزل خواهم سرود
جویبار عشق را دریای غم خواهم نمود
تا نفس باقی است بایادت نفس پر میکنم
تا سخن درسینه دارم من غزل خواهم سرود
تا نهادم پای در عالم شدم مشتاق تو
تا بؤد جان در تنم ای جان تو را خواهم ستود
واژه ها گردند اسیر پنجه پولاد من
خواب را از دیده ات با شعرتر خواهم ربود
گرچه چرخ دون به کام من نمیگردد ولی
من غبار درد و غم را از تنت خواهم زدود
درعدم بودم که نورحسنت آتش زد به من
آمدم از بهر توصیف جمالت در وجود
همچو مجنون پایان در دشت غم خواهم نهاد
زانکه اندر بستر غم بیتو نتوانم غنود
سنگ غم را پنجه هجر تو زد بر قلب من
شیشه ای بشکست اما تو نگفتی آن چه بود
مرد میدان عمل را حاجت تزویر نیست
جز خدا بر منصب دنیا نکردم من سجود
کی شود بانگ رسای شعر کامرانت خموش
آفرین گفتا هر آن عاشق که شعرم را شنود
نظرات شما عزیزان:

به به از ته دل تبریک میگویم خیلی عالی بود
عالی تر هم شده موفق باشید
مدیریت MAHVASH همه جا
مهنوش جان از بازدید وعلاقه وافرتان
به سایت بسیا ممنون و متشکریم