غزل سبز
اثر: استاد دیندار(کامران)
بعد ازین خیمه به کاشانه دلدار زنیم
تا که از گلشن او برگ و صالی بکَنیم
ما نه آنیم که مغلوب فراق تو شویم
بشکند شانه اگر شانه به زلفت نزنیم
ما بت کبر و منیّت به شکستیم کنون
نه خلیل الهیم ایدوست ولی بت شکنیم
گرچه صاحب نظرانیم پریشان ز غمیم
خبر از خویش نداریم که بی خویشتنیم
همچو خورشید جهانتاب به هر بام ودریم
دست ما گیر که آواره دشت و دمنیم
قامت سرو رسای تو برازنده ماست
جامه ای بهر تو از تار دل خویش تنیم
نکَنیم از گل رخسار تو ما دل که کنون
در سر کوی تو شوریده چو مرغ چمنیم
طاقت صبر نداریم که بر خود نگریم
زان که در عشق تو آواره و دور از وطنیم
عده ای دم زند از جاه جهان گستر خویش
وه چه کوته نظرانیم که در بند منیم
غزل سبز سرودیم چو کامران کنون
می خوردغبطه شکر وه که چه شیرین سخنیم
نظرات شما عزیزان:
هر روز که هست در فزون باد

سلام و صد سلام ای کبک مستم
میان کبک ها دل بر تو بستم
بخدا باور کنید که در جهان اینترنت فقط و فقط به سایت
شما دل بسته ام چون هم مطالبش عالیه و هم اشعار
استاد کامران آدمی را سر مست می کند
مدیریت مهوش همه جا :
مهشید جان از پیام زیبا و عالی شما سپاسگزاریم