سه غزل بسیار زیبا
و
یک قطعه شعر دلربا
استاد رحیم دیندار (کامران )
دل خسته ام ای ساقی بگذار بهار آید
بگشا در میخانه تا باده گسار آید
در ظلمت یخبندان یا دی .................
بوُد عشق بتان آیین و کیشم
........... اسیر دست احساسات
دیدمت در دست خنجر داشتی
خون عاشق را به ساغر ........
یک قطعه شعر آزاد
ای بلای قلب من اولین نگاه
تومرا خلوت نشین..........
بعد از من و تو
دل خسته ام ای ساقی بگذار بهار آید
بگشا در میخانه تا باده گسار آید
در ظلمت یخبندان یا دی ننمود از ما
شاید که به فصل گل آن لاله عذار آید
پیراهن همچون گل اندر تن او باشد
هر گه که یهار آید دانم که نگار آید
مستیم و غزل خوانیم آخر در گلشن را
ای صاحب گلخانه وا کن که هزار آید
شیر هنرم اما دل صید غزالی شد
بر بیشه شیر اینک او بهر شکار آید
می نوش و بنه جا نا اندر لبم آن لب را
در یا ب که جان بر لب از بهر نثار آید
اکنون نظری افکن بر من که ترا خواهم
چون رخت سفر بستم شیون به چه کار آید
یک جرعه بیاد ما می نوش غزلخوان شو
بعد از من و تو ساقی بس لیل و نهار آید
بس لاله دمد از گل هم شعله غم روید
از بارش ابر غم ، کز دیده زار آید
اردی غزلهایم زد خیمه در این عالم
آوای غزل هایم تا روز شمار آید
کامران به فصل گل از چرخ مکن شکوه
دم را تو غنیمت دان ور نه شب تار آید
بازی شطرنج عشق
بوُد عشق بتان آیین و کیشم
اسیر دست احساسات خویشم
منم آن تک درخت اندر بیابان
زند باد خزان هر لحظه نیشم
بسی فرسنگها پیموده ام راه
گذشتم بهر تو از قوم و خویشم
مرا در کلبه تنهائی خویش
مسوزان رحم کن با جان ریشم
بیا در بازی شطرنج عشقت
بکن ماتم مده اینقدر کیشم
مرا مگذار تنها چون غریبان
بیا ای نازنین یک لحظه پیشم
خون عاشق
دیدمت در دست خنجر داشتی
خون عاشق را به ساغر داشتی
کا ش جای درس تزویر و ریا
درس علم عشق از بر داشتی
رو ، به ما داری و دل با دیگران
خاطر ما را مکدّ ر داشتی
می شدی از حال زارم با خبر
گر تو احساس کبوتر داشتی
زورق غم می برد هر سو مرا
زورق غم کاش لنگر داشتی
پای ننهادی تو اندر محفلم
کلبه ما را محقر داشتی
در هوای آن که رخ بنماید او
هر شب ای دل چشم بر در داشتی
آخر ای ایران بعد از من بگو
شاعری در ملک آذر داشتی
یک قطعه شعر آزاد
ای بلای قلب من اولین نگاه
تومرا خلوت نشین
سرای عشق کرد
اولین نگاه تو
مرااز شهر
و دیار م آواره کرد........
نظرات شما عزیزان:
سلام الحق باید گفت اشعار استاد دیندار متخلص به( کامران )
به قدری استادانه و دلنشین سروده شده اند چه در غزل و چه در شعر آزاد و نو
زیبای و استحکام شعر های زیبایش را بی نظیر و غیر قابل وصفند وافعیت
صریح و آشکاری است که بقول معروف
(آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری)
: مدیریت MAHVASH همه جا
سلام جناب دکنر علیدوست الحق شما هم آنچه در مقام
والای استاد کامران گفتنی بود خیلی صریح بیان کرده اید
و یه روی چشم نامه شخصی شما را در اسرع وقت به
دست استاد دیندر( کامران )می رسانیم
از حضور گرمتان مننون و سپاسگزاریم
نگار من که سفر کرده بــاز مــﮯ آید
چو مهر از پس ابرــﮯ فــراز مــﮯ آید
از اینکه دیده به راهم چه غم که وقت نیــاز
عزیز بنده نوازم به نــاز مــﮯ آید
ملول نیستم از دست رفته چاره کــار
که دوش فال زدم چارهســاز مــﮯ آید
دلم ز درد جدایــﮯ اگر چه افســردست
غمــﮯ مباد مرا دلنــواز مــﮯ آید
اگر چه کرده ز ســامره مخفیانه سفر
به صد شکوه ز ملک حجــاز مــﮯ آید
حقیقتــﮯ که جهان گشته بهر او بر پــا
زند ز ریشه نهاد مجــاز مــﮯ آید
به زاهد ــﮯ که ز دیدار دوست محــرومست
دهد به نیل حضورش جــواز مــﮯ آید
مدیریت مهوش همه جا:
مجید جان مدیریت محترم آربوبرزن شعر زیبای شما را در مهوش همه جا چاب می کنیم قربون شما.

با سلام ارادت باید گفت تمامی اشعار و تمامی مطالبتان زیبا و دلنشین هستند
حسن یوسف دم عیسی ید بیضا داری
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
یا علی گفتیم و عشق آ غاز شد
مدیریت مهوش همه جا=
حامد جان از ابراز لطف و پیام بسیار زیبایتان بی نهایت سپاسگزاریم خدا یاورتان باد

زیباییی هاراچشم می بیندومهربانی هارادل.چشم فراموش میکندولی دل هرگز.تقدیم به استادعزیزمان کامران
مدیریت مهوش همه جا:
از شما علافمندان و شاگردان عزیز و گرامی استاد کامران و نظرلطف و ابراز علاقه شما سروران عزیزمهسا و فرشید متشکریم